برای من دعا کنید


برای من دعا کنید

.

برای من که از خودم برون نرفته ام

و دائما اسیر سال و ماه و هفته ام

برای من که سالها

بدون درد و غم نخفته ام

برای من که درد خویش را 

به هیچکس نگفته ام

برای من دعا کنید

برای من که روی خوش ندیده ام

برای من که طعم زهر هجر را کشیده ام

برای من که در مسیر عشق خود 

به انتها رسیده ام

برای من دعا کنید

برای من که در جنون فسرده ام

برای من که آرزو به گور خویش برده ام

برای من که مرده ام

برای من دعا کنید

برای من که ناتوان و خسته ام

برای من که شاخه های گل شکسته ام

برای من که دل به هیچ بسته ام

...

برای من که عاشقانه منتظر نشسته ام

برای من دعا کنید

.

جزیره ی زیبای کیش

92/8/27


مراجعت

باسم الحقَ

سلامی به بوی خوش آشنایی

سلام بر شکوفه ها و لبخندها، سلام بر روشنای آفتاب، سلام بر دل های آکنده از عطوفت و مهربانی،

سلام بر شاعران، این بندگان لطیف خدا،

سلام بر شما دوستان گرانمایه

مدتی این مثنوی تأخیر شد ...

گرفتاریها ی روزمره ی زندگی گاهی فرصتهایی را از انسان می گیرند که حاصلی جز دریغ و تأسف از آن به جا نمی ماند،

لذا ضمن پوزش از کلیه ی دوستان سعی می کنم از این به بعد حضوری هرچند کمرنگ داشته باشم ( باز به دلیل همان گرفتاریها )،

البته در این فاصله گاهی به برخی وبلاگها سر زده و بهره برده ام، هرچند نظری نداده ام،

در سایت شعر نو نیز وضعم چنین بوده، با آرزوی سعادت، سلامت، و نشاط برای تمامی دوستان خوبم .

دلم گاهی

گواهی می دهد

کسی از دور

در راه است

تا بار دگر

روی لبم

لبخند بنشاند

چه خواهد شد؟

نمی دانم ...