شب و ساحل
شب و ساحل و بغض من، وای منسکوت و غم و درد پیدای منمن و آسمان و سکوتی غریبدل و غربت و مثنوی های منشب و خلوت و ماه در آسمانمن و چشمه ی اشک زیبای منخروش است و موج و دلی بیقراردلی نه، که در سینه دریای مناگر بشکند بغض من در سکوتز سر می رود خواب و رؤیای منتو با من چنین بی وفایی مکننظر کن به امروز و فردای منرهایم کن از درد دلواپسیخراب تو شد دین و دنیای منتو و دوری و رنج راهی درازمن و جاده و زخمی پای من
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 19:54 توسط محمدعلی یوسفی
|
هر زمان گویم که بگریزم زعشق