شب و ساحل و بغض من، وای من

سکوت و غم و درد پیدای من

من و آسمان و سکوتی غریب

دل و غربت و مثنوی های من

شب و خلوت و ماه در آسمان

من و چشمه ی اشک زیبای من

خروش است و موج و دلی بیقرار

دلی نه، که در سینه دریای من

اگر بشکند بغض من در سکوت

ز سر می رود خواب و رؤیای من

تو با من چنین بی وفایی مکن

نظر کن به امروز و فردای من

رهایم کن از درد دلواپسی

خراب تو شد دین و دنیای من

تو و دوری و رنج راهی دراز

من و جاده و زخمی پای من